شاخه ی گندم
آخرین چیزی که شاخه ی گندم به یاد می آورد
این بود که تمام شاخه های تشنه
برای بازگشت باغبان لحظه شماری می کردند
و دعا می خواندند.
و چون باغبان آمد
به یاد روزهایی که در دستانش آب بود
برایش هلهله ها کردند
و جشن به پا کردند
ولی باغبان این بار با داس آمده بود…
شاخه گندم دیگر چیزی را به یاد نمی آورد...






نظرات 4 + ارسال نظر
فراز دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:11 ب.ظ http://www.free-down.blogsky.com

سلام.وبلاگ خوبی داری .برای دانلود نرم افزار به من سربزن .نظر یادت نره .بای

ساناز جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:46 ق.ظ http://ashkmehr.blogsky.com

salam , omidvaram khob bashi , mamanoon ke be webe man omadin , webloge shoma kheili zibast , omidvaram hamishe hamintor ghashang benevisin , dar panahe aseman ...bye bye honey

امید عرب جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.tur2.com

سلام دوست من در حال وبگردی بودم که با وبلاگ شما آشنا شدم . تبریک میگم وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.

اشکمهر دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:34 ب.ظ http://ashkmehr.blogsky.com

salam , omidvaram khob abshi , web ghashangi darin , mamnoon ke be webe man ham omadin , dar panahe aseman bye bye honey

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد